وبلایگ فرهنگی، اجتماعی، سیاسی

ساخت وبلاگ

درین اواخر در ولسوالی ها، قرا و دهات مردم در برابر مظالم و وحشت طالبی به مقاومت آغاز نموده، طالبان را از مناطق زیست خود بیرون رانده اند و امنیت مناطق خود را خود تامین نموده اند. این حرکت که از یکی از ولسوالی های غزنی آغاز شد و در ولایات ننگرهار و فاریاب ادامه یافت، بعید نیست که در ولایات دیگر نیز گسترش یابد و جنبش عظیم ضد طالبی در سراسر کشورنضج و قوام یابد.

حرکت ضد طالبی که هنوز در نطفه قرار دارد و نشان دهنده عکس العمل مردم در برابر افراط گرایی، تحجر قرون وسطایی و مظالم غیر انسانی آنان تلقی می شود ، جریانی طبیعی و برخواسته از ضرورت جامعه و دارای بار مثبت است. اهمیت اینجنبشرا از اینجا نیز می توان ارزیابی نمود که پارلمان کشور بنابر ماهیت محافظه کارانه خود در برابر این حرکت خود جوش عکس العمل نشان داده، جنبش ضد طالبی را که خواست بر حق توده های ملیونی مردم را منعکس می سازد، به نیروهای بیرونی و جنگ سالاران قبلی و کشور های همسایه نسبت می دهد و اظهار تشویش می نماید که در عقب این حرکت دست نیرو های مرموز و استخبارات کشور های دیگر دخیل است.

اگر مسله را عمیق تر مورد بررسی قرار دهیم، در می یابیم که ظلم و ستم طالبان، حاکمیت قرون وسطایی آنان، جنایت نسل کشی و سیاست زمین سوخته که در قسمتی از کشور از جانب آنان اعمال شد. چهره خشن زن ستیزی و ضد فرهنگی طالبان , مرد م افغانستان را با چهره حقیقی و نیات شوم آنان بخوبی آشنا ساخته مردم تحمل تکرار حاکمیت آنان را ندارند. تسلط امروز آنان در بعضی نقاط کشور نیز ادامه همان حاکمیت قبلی ضد بشری آنان است که با قتل و غارت دارایی مردم و ربودن لقمه نان دهقان و چوپان همراه است و مردم را واقعا به ستوه آورده است. مردم که سالهای طولانی به نیروهای بین المللی و دولت مزدور دلبسته بودند و امیدوار بودند که دست یغما گر طالبان توسط نیروهای مسلح کشور از زنده گی آنان کوتاه خواهد شد، دریافتند که این دلبسته گی و امیدواری نابجاست. آنان متوجه شدند که رهبران دولت با خطاب طالبان منحیث برادر و دعوت آنان به صلح، زمینه نفوذ آنان را روزتا روز مساعد می سازد و نیروهای بین المللی نیز بدون اخذ نتیجه لازم از مبارزه با تروریزم به ترک کشور آغاز نموده اند و مبارزه بر ضد ترور را به نیرو های مسلح داخلی که صلاحیت و کفایت آنان زیر سوال است، می سپارند. امروز مردم با چشم باز می بینند که طالبان این نیروی مزدور قرون وسطایی چشم امید به خروج نیرو های خارجی بسته اند و از همین حالا پلان های شوم خود را در غصب حاکمیت بعد از خروج آنان پنهان نمی کنند و عناصر، افراد و نیرو های از حاکمیت نیز به این روند یاری می رسانند و علنی و مخفی از نظریات و افکار طالبی حمایت می نمایند و از طالبان چهره معتدل و مورد قبول ارائه می دارند. در چنین حالتی که مردم از حاکمیت آغشته با فساد به ستوه آمده اند و از عواقب حاکمیت طالبان نیز بنابر تجربه قبلی هراسان اند، راهی جز مقاومت در برابر طالبان و ایجاد حرکت های مردمی در برابر آنان سراغ ندارند. نیروهای سالم در حاکمیت و خارج از آن اگر فکرمی کنند که این حرکت خود جوش مردم را جنگ سالاران داخلی و یا هم استخبارات بیگانه سمت دهی می نماید، خود در تقویت این جنبش پیشقدم شوند و دست نیروهای مرموز داخلی و خارجی را از وجود این جنبش مردمی کوتاه سازند.

مسلم است که در هر جنبش، عناصر فرصت طلب، مزدوران خارجی، نیرو های عقب گرا مخصوصا در کشوری مثل افغانستان که عناصر و نیروهای فروخته شده با هزاران رشته مریی و نا مریی به کشور های خارجی وابسته اند , نفوذ می کنند و می خواهند آن را به بیراهه بکشانند. وظیفه نیروهای سالم اندیش و مردمی است که رسالت خود را در برابر مردم در چنین مقطع تاریخی به خوبی ادا نمایند. نگذارند که نیروهای فرصت طلب حرکت مردمی خود جوش را به بیراهه بکشاند و از نتیجه و دستآورد آن به نفع ارتجاع بهره برداری نمایند.

امیدواری موجود است که همه مردم افغانستان با پیوستن به این جنبش و محافظت آن از دستبرد دشمنان مردم افغانستان با نابودی کامل طالبان بشمول طالبان نیکتایی پوش در ایجاد دولتی که دموکراسی واقعی را تمثیل نماید و کشور را به پیشرفت و ترقی و عدالت سوق دهد نقش خود را بخوبی ایفا نمایند

 

وبلایگ فرهنگی، اجتماعی، سیاسی...
ما را در سایت وبلایگ فرهنگی، اجتماعی، سیاسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد الله وطندوست kulalsaripuli بازدید : 1009 تاريخ : دوشنبه 13 شهريور 1391 ساعت: 16:55

 

سخنی در مورد کتاب شبرغان در صد سال اخیر و استاد محمد عمر الیم بیات

 

 

شبرغان در صد سال اخیر نام کتابیست که استاد محمد عمر الیم بیات چهرۀ شناخته شدۀفرهنگی و اجتماعی جوزجان در سن کهولت به رشته تحریر در آورده و به علاقمندان تقدیم داشته است. بخش اول کتاب که شامل ۱۲۷ صفحه است، با نگاۀ مختصر بهگذشتۀ تاریخی شبرغان آغاز شده، اوضاع طبیعی، وجه تسیه و علت ایجاد شهر شبرغان را مورد بحث قرار داده است. بالا حصار و شهر کهنه ،وجه تسمیه بعضی قریه ها ، عمارات دولتی و عامه ، پیشه های مردم، تجارت، معارف و تحصیلات عالی، السنهو ملیت ها در شهر شبرغان، موسسات نفت و گاز ، آثار طلا تپه، وسایل اطلاعات جمعی و مدارس دینی شهر شبرغان عناوین جالبیست که خواننده را با این شهر عمیقاً آشنا می سازد.

در مورد وجه تسمیه شبرغان می خوانیم که قدیمیترین نام شبرغان آساپوره گان بوده از روی این نام تصور می کنند که این شهر مرکز آسا ها بوده باشد. شبرغان و شابرقان به معنی فولاد نیز آمده است.از جریدۀ یولدوز درین کتاب نقل شده که شبرغان نام یکی از قبایل اوزبیک بوده از جمله ۹۲ قبیله  ،یکی هم شبرغان می باشد.

در بخش دوم کتاب ۱۰۸ تن از فضلا، علما ، نویسنده گان ، شعرا و شخصیت های اجتماعی این شهر معرفی گردیده است. این بخش ۱۸۱ صفحۀ کتاب را در بر می گیرد.

کتاب (شبرغان در صد سال اخیر) مجموعاً در ۳۵۹ صفحه با دیزاین مرغوب در مطبعۀ کمپیوتری فرهاد شهر مزار شریف در سال ۱۳۸۶ به تیراژ پنجصد جلد طبع گردیده، صفحۀ اخیر کتاب با بیوگرافی مختصر و فوتوی مولف مزین گردیده است. استاد الیم بیات مختصراً چنین معرفی گردیده است:

 


محمد عمر الیم بیات فرزند محمد رحیم ولد عبدالرحیم در سال ۱۳۰۵ هـ.ش که مصادف به سال پلنگ تُرکی است، در قریۀ »یکه باغ« شبرغان در یک عایلۀ دهقان پا به زنده گی گذاشت. در سال ۱۳۱۴شامل مکتب گردیده و صنف چهارم را که دورۀ نهایی مکتب بود به اتمام رسانیده سپس روانۀ دارالمعلمین کابل شده و در سال ۱۳۲۲ از آن فارغ و بوظیفۀ معلمی گمارده شد. وی بالترتیب در مکاتب خانقاه آقچه ،ابن یمین شبرغانی، سلطان ابراهیم ادهم ، چهار بولک، لیسۀ سلطان راضیه ، مولانا جلال الدین مزارشریف، لیسۀ ابونصر فارابی دولت آباد، نو بهار بلخ و لیسۀ خدیجه جوزجانی وظیفه اجرا کرده است. ذوق و علاقۀ وی به علوم اجتماعی و ادبیات بیشتر است. از صحبت مرحوم سید صدیق خان گوهری بلخی فیض ها برده و نوشته هایش به روز نامه های بیدار، جوزجانان و یولدوز به نشر رسیده است.

نام گذاری یک تعداد زیاد مکاتب بلخ، کلمات اوزبیکی در آثار خوشحال خان، گزیدۀ دفتر خاطرات، اوزبیک لغت لری، اوزبیک مشاعره ، جمع آوری یکتعداد ضرب المثل های اوزبیکی، شبرغان در صد سال اخیر و یک تعداد مقالات را اثر چکیدۀ قلمی او می توان شمرد. وی کتابخانۀ کوچک دارد و فعلاً در حالت کهولت و پیری در کنج کتابخانۀ خود خمیده است.

من استاد محمد عمر الیم بیات را زمانیکه طفل خورد سال بودم بار اول در سال ۱۳۳۶ هـ.ش در ادارۀ مکتب ابن یمین شبرغان از نزدیک دیده بودم . بعد از مدت کوتاهی موصوف از شبرغان به مزارشریف تبدیل شد . سال های متمادی موصوف از ذهن و خاطره ام محو بود. زمانیکه جریده یولدوز در سال ۱۳۵۷به نشرات خود آغاز کرد، در ادارۀ جریده مردی با ریش انبوه، قد بلند، چشمان نافذ و صحبت فصیح توجه ام را جلب کرد. وقتیکه از اسمش تذکر رفت دریافتم که استاد الیم بیات همان سر معلم مکتب ابن یمین شبرغان است که سه پارچه تبدیلی ام را به مکتب ابن یمین درج کتاب نموده  و مرا به دست الحاج عبدالروف خان معلم سپرده بود و بعداً از ذهنم بیرون شده بود.

با هیجان خود را معرفی نمودم اما استاد آن روز را به یاد نداشت. زمانیکه پدرم را شناخت فهمید که من در سال ۱۳۳۶ بار اول او را در اداره مکتب دیده ام.

سالهای دیگری نیز سپری شد ، حوادث خونین سال ۱۳۷۱هـ .ش در کابل باعث عودت من در شبرغان شد، شورای ولایتی جنبش ایجاد گردید و در بخش فرهنگی جنبش در شهر شبرغان مرحوم مولوی عبدالرشید جوهری جوزجانی و استاد الیم بیات را بعد از سالهای طولانی ملاقات نمودم و منحیث همکار با هم در امور فرهنگی مصروف بودیم.

استاد محمد عمر الیم بیات از آوان جوانی تا امروز همیشه مرد فعال و جستجو گر بوده از کتاب و قلم هیچگاهی دوری نجسته است. فعلاً که بالاتر از نود سال عمر دارد باز هم قسمت بیشتر روز را در کتابخانۀ مختصر خود سپری می کند و به مطالعه و تحقیق مصروف است.

اخیراً استاد الیم بیات را در یکی از روز های گرم سرطان سال جاری در منزلش ملاقات نمودم. استاد با وجود کهولت و قد خمیده هنوز استوار پا می گذارد و بدون کمک دیگران از جا بر می خیزد. از ضعف حافظه شکایت دارد اما در صحبت هایش هیچگونه خطایی که به ضعف حافظه دلالت کند مشاهده نمی شود. هنوز چشمای نافذش زیر ابروان پر پشت به خوبی می درخشد و دوستانش را خوب به خاطر دارد. در ملاقات بیشتر از آنکه خود صحبت نماید به صحبت دیگران گوش فرا می دهد و با سوال های دقیق می خواهد در هر مورد معلومات حاصل نماید.

استاد درین روز ها مصروف ترتیب خاطرات زنده گی خود است. امیدوارم خاطرات این کهن مرد روشنفکر نیز هر چه زودتر به زیور طبع آراسته گردد و به علاقمندان مخصوصاً به نسل جوان تقدیم شود.

برای استاد محمد عمر بیات مولف کتاب »شبرغان در صد سال اخیر« عمر طولانی، صحت کامل و دستآورد های بیشتر فرهنگی آرزومندم.

وبلایگ فرهنگی، اجتماعی، سیاسی...
ما را در سایت وبلایگ فرهنگی، اجتماعی، سیاسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد الله وطندوست kulalsaripuli بازدید : 1299 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1391 ساعت: 19:43

 

     نمیخواستم درمورد موضوعاتی که به ازما بهتران مربوط است چیزی بنویسم . اساسآ از چند ماه بدین طرف از نوشتن در مورد موضوعات که همه می نویسند و چندان تاثیر هم ندارد منصرف شده ام وصرف به تنظیم یاد داشت های که شاید در آینده ها مورد استفاده قرار گیرد اکتفا نموده ام . اما وقتیکه سکوت مرگبار حلقات ، گروپ ها ، احزاب  و روشنفکران به اصطلاح ترقی خواه و مدعی رسالت را در برابر یکی ازوقایع فاجعه بار تاریخ معاصر کشور می بینم، نمی توانم به این سکوت تسلیم شوم .

     حرف بر سر معاهده استراتژیک امریکاـ افغانستان است . دولت مردان امروزی که ننگ برده گی را از"بن" در پیشانی دارند نمی توانند علیه این معاهده حرفی داشته باشند . آنان در صورت مخالفت با پیمان استراتژیک نه تنها مقام وموقف خود را از دست می دهند بلکه  اسناد مردوزی و غلامی شان نیز می تواند از طریق "ویکی لکس: افشا شود وشهرت کاذبی را که از برکت خدمت گذاری به بیگانگان کسب نموده اند در معرض نابودی قرار گیرد .آن روشنفکر پیرومکتب فرانکفورت که در راس مذاکرات این پیمان قرار دارد با پشت پا زدن به عقاید انقلابی دیروزی خود می کوشد عقد این پیمان را تسریع بخشد و امتیازی از بادار،باداران یعنی قصر نشین کاخ سفید کمائی کند . احدی  ها ، احمد زی ها ، خلیلزاد ها و بیات ها نیز اصولا بخاطر انجام چنین ماموریتی در صحنه حضور دارند ورنه آنها هر کدام در مقام وموقفی درنیگی دنیا برخور دار اند و فردای سعادت مندی را برخود واولاد خود تدارک دیده اند

یک عده روشنفکران مصلحت اندیش نیز منفعت خود را در تائید این معاهده می دانند و شاید با تائید این سند اسارات اور به لقمه نانی چشم دوخته اند . خلاصه درمورد معاهده استراتژیک امریکا ـ افغانستان با تائید  و تکریم ، مطبوعات ما را انباشته است ویا سکوت مرگبار که خود علامه تائید تلقی میشود  سایر کسترده است . البته روشنفکران رسالت مند ی که با احساس مسئوولیت وجدانی در مورد عواقب این معاهده ابراز نظر می کنند راه شان از بلی گویان جدا است همه می دانیم که امریکا بمنظور حفظ منافع حیاتی خود دراین منطقه پاگذاشته چرخ پرمصرف نظامی را از پول مالیه زحتمکشا ن ان کشور د رحرکت نگهداشته است .

موجودیت منابع بزرگ انرژی درآسیای مرکزی موقعیت رقبای باالقوه یی امریکا همچون چین، هند و روسیه در منطقه ، اختلاف امریکا با ایران و ده ها مسئله دیگر، امریکا را واداشته تا حضور دایمی خود را در افغانستان تسجیل نماید .

اساسا چنین معاهداتی که قبلا با کشور های دیگر منطقه نیز عقد گردیده است :

زمانی ایران شاهنشاهی از برکت پیمان استراتژیک با امریکا منحیث ژاندارم منطقه تبارز نموده هر گونه حرکت آزادیخواهانه خلق زحمتکش ایران را با قساوت سرکوب می نمود. در عربستان سعودی و کشور ها خلیج ازبرکت موجودیت نیرو ها ی امریکایی و حمایت قصرسفید، استبداد قرون وسطایی حاکم است و مردم ان کشور ها از کوچکترین حقوق انسانی محروم اند .

در هر کشوریکه پای نظامیان امریکایی رسیده است بی اعتنایی  در برابر عقاید، کلتور و فرهنگ مردم ، قلدری وتحکم بر باشنده گان بومی حاکم گردیده، شهروندان امریکایی از یک نوع حقوق خاص برخوردار بوده اند . درکشور خود ما شاهد هستیم که جنایت کاران امریکایی و متحد ین آن از پیگرد ومحاکم قانونی معاف اند وحتی قاتلین این کشور ها نیز مورد بازخواست مقامات عدلی وقضایی کشور قرار نمیگیرند .

 ده سال تجربه به حضور امریکا در کشور ما نشان دهنده آنست که امریکائیان نه بخاطر محو قعطی ترویزم،احیا و باز سازی کشور، تامین صلح و استقرار دموکراسی ، بلکه برعکس بمنظور ایجاد نظامی متکی به امریکا ، تامین دموکراسی پوشالی و قلابی، تبدیل کشور به بازار مصرفی، نابودی زیر ساخت های اقتصادی که ازجانب رقیب و دشمن تاریخی ان کشور قبلاء ایجاد شده بود، ترویج فساد اخلاقی ایجاد قشری از سرمایه داران فاسد از جنگ سالاران دیروزی توسعه کشت وقاچاق مواد مخدر، تشدید فقر وبیچاره گی مردم کشور ما، حضور دارد و می خواهد این حضور را دایمی وقانوی نماید .

     می گویند امریکا ملیارد ها دالرکمک نموده با امضای معاهده استراتژیک این کمک ها دوام می یابد .

نیم ازکمک های ملیارد دالری امریکا مردم ما چه بهره یی برده اند؟ به استثنای چند صد کیلومتر سرک که آنهم عمدتآ به خاطر انتقالات سریع نیرو های نظامی و خدمات لوژسیتکی آنها مبرمیت دارد .در کدام عرصه این کمک ها  محسوس اند؟

چند موسسه بزرگ صنعتی و زراعتی را سراغ داریم که به کمک این ملیارد ها دالر امریکایی احداث وهموطنان ما به کاراشتغال ورزیده باشند؟

چند دانشگا و پوهنتون دولتی را شاهد هستیم که به کمک ملیارد دالری امریکا احداث و مورد بهره برداری قرار گرفته باشد؟

عمدتآ این کمک های ملیارد دالری از جانب متخصصین ومشاورین امریکایی و هم پیمانان بومی آنها مورد چپاول قرار گرفته به قصرها، هوتل ها تعمیر های بلند منزل مشتی سود جویان افغانی که مزدوری آنان را با کمال میل پذیرفته اند، تبدیل شده است. یا عده ی از سردمداران حاکمیت فاسد کنونی بنام خود ویا اطرافیان خود این ملیارد دالر امریکایی در بانک های خارج ذخیره نموده اند تا بعد از ختم ماموریت بتوانند فارغ از دغدغه ، روز گار بگذرانند و زنده گی مرفه داشته باشند .

    فقر، جهل ، بی سوادی مریضی و بیکاری نه تنها ده سال درسایه کمک های ملیارد دالری امریکا تقلیل نیافته بلکه قوس صعودی خود را نیز پیموده است  . از برکت این کمک ها کشور ما امروز به مقام یک صد و هشتادو یکمین کشور از نظر اقتصادی قرار دارد .

     واقعیت  های انکار ناپذیر زیادی دلالت برناکار آمدی کمک ها وحضور امریکا درکشور دارد لذا با قانونی ساختن حضور دایمی نظامیان امریکا دولتمردان کنونی وضع موجود یعنی فقر، بیکاری ، فساد و نا امنی را می خواهند دایمی سازند و لکه ننگ اسارت و ذلت را بر پیشانی خود حک کنند .

     سوال اینجاست که روشنفکران مدعی رسالت تاریخی، احزاب وسازمان های مربوطه آنان ایا از عواقب حضور دایمی نظامیان امریکا درکشور غافل اند و یا فکر میکند که این مسئله داران آن اهمیتی نیست که بتواند توجه شان را جلب کند؟ مرا عقیده برآنست که این مسئله یکی از مسایل مبرم واساس امروز و فردای کشور ماست نسل فردا برای بیرون رانده این مهمانان نا مطلوب که طبعا سایه شوم دخالت آنان د رامور کشور استقلال و آزادی ما را نیز زیر سوال جدی می برد، قربانی های زیاد را متقبل خواهند شد و بالاخره این قلدران را با پادو های بومی و منطقوی شان به زباله دان تاریخ خواهند افگند. بیائید بمنظور جلوگیری ازقربانی جوانان امروز وفردای کشور عقد این پیمان را مانع شویم و طرق دیگر همکاری های مفید و سودمند را با منطقه و جهان جستجو کنیم

 ساعت 36ـ 11

مورخ 17ـ 9ـ 2011

وبلایگ فرهنگی، اجتماعی، سیاسی...
ما را در سایت وبلایگ فرهنگی، اجتماعی، سیاسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد الله وطندوست kulalsaripuli بازدید : 981 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1391 ساعت: 19:49

 

درین روز ها فراخوان،اطلاعیه،ابلاغیه و آرزومندی ها برای آینده بهتر،مطبوعات اینترنیتی افغان ها را فراگرفته است.هر روز در یکی از سایت ها از فراخوان جدید مطلع می شویم و دعوت به همبستگی،اتحاد و وحدت را با گوش جان می شنویم.
صرف نظر از انگیزه ها و نیات نویسنده گان فراخوان ها, یک مسسله قابل تامل است که جامعه در مرحله یی از تکامل خود رسیده است که نخبگان و خبره گان برای حل مشکلات و پرابلم ها راهی جز اتحاد و وحدت سراغ ندارند. همه خواهان نزدیکی با هم اند و می خواهند نیرو های پراکنده را به هم نزدیک سازند و از نیروی مشترک در تحقق هدف معین بهره برند.
گرچه مبتکرین این فراخوان ها بعضاً شناخته شده و نظریات شان از قبل معرفی شده است،اما عده یی هم گویی دفعتاً از خواب خرگوشی بیدار شده اند و با عجله چند مطلب را سر هم بندی نموده در معرض دید خواننده گان قرار داده اند و متوقع اند که همه چیز فهمان بدون قید و شرط به نظریات آنان صحه بگذارندو به دنبال آنان همین امروز به حرکت آغاز نمایند. اگر کسی محتوی فراخوان آنان را مورد سوال قرار داد فوراً به خیانت متهم می گردند و با دشمن همدست قلمداد می گردند.
باید از همین حالا توضیح گردد که این هیاهوی فراخوان  ،پیام و دعوت  در میان روشنفکران و نخبگان عمدتاً غرب نشین جا باز کرده است و روشنفکران فارغ از دغدغه لقمه نان، فرصت می یابند در وقت فراغت صفحه یی را سیاه نمایند وبنام فراخوان در معرض دید هموطنان قرار دهند. روشنفکران داخل کشور اعم از ژورنالستان،حقوق دانان،طبیبان،معلمان،استادان و محصلان ،نویسنده گان و شعرا با انجام رسالت خود در وطن در خدمت مردم خود قرار دارند و بدون سر و صدا وجایب انسانی خود را در برابر هموطنان زجر کشیده و مظلوم خود ادا می نمایند. توقع آنان از روشنفکران غرب نیشین آنست که جامعه امروزی را بجای جامعه بیست،سی سال قبلی که این روشنفکران در متن آن قرار داشتند, نگذارند. نسخه های قبلی را که چندان از آزمون زمان سرفراز بیرون نیآ مده اند به مشکلات امروزی تجویز نفرمایند. ساختار امروزی جامعه را روشنفکرانه و علمی بررسی نمایند، تفاوت ها و خواست های امروزی را بصورت عینی تشخیص دهند و بعد از تشخیص دقیق نسخه شفا بخش ارایه فرمایند.
یقیناً این توقع،توقع دلسوزانه و دقیقی است که بایست در ارایه فراخوان ها و دعوت ها جداً در نظر گرفته شود.
مسسله اساسی اینست که در فراخوان های ارایه شده هنوز به مسایل حاد ولاینحل کنونی جامعه جوابی ارایه نشده است.احزاب یکصد و چندگانه نیز هیچ کدام نتوانسته اند مرام قابل قبول برای همه جامعه ارایه نمایند.برای بیرون رفت از این معضل و ارایه فراخوان قابل قبول به اکثریت روشنفکران،بایست عمده ترین و مبرم ترین مسایل برجسته گردد.
جامعه ما امروز عمدتاً از عدم امنیت،بیکاری،عدم مصونیت ،بیسوادی،فساد گسترده اداری، کشت مواد مخدر، اعتیاد به مواد مخدر، فقر کشنده ،بی عدالتی  طبقاتی و اجتماعی،تبعیض جنسی،مذهبی،منطقوی و قومی رنج می برد.
بایست این پدیده های منفی شناسایی،عوامل تقویت کننده آن تشخیص و راه مبارزه علیه آن مشخص گردد.

از عدم امنیت آغاز می کنیم:
با وجود ادعای امریکا و متحدین آن درمبارزه علیه تروریزم و تامین امنیت در نه سال گذشته دستآورد ها زیاد چشمگیر نیست،درست است که در یکی دو سال اول موجودیت نیروهای ناتو و امریکا،طالبان و القاعده سرکوب و از کشور رانده شدند.امید برای تامین امنیت و ختم جنگ چنان جامعه را فراگرفته بود که حتی روشنفکران مخالف نیرو های نظامی خارجی شگفت زده این تحولات را تایید می کردند و با وجود شناخت عمیق از ماهیت سرمایه داری و بازار آزاد باز هم امیدوار بودند مردم از جنگ طولانی فرسایش توسط نیروهای امپریالستی نجات داده می شوند. اما با دریغ و تاسف این امیدواری چون همه امیدهای کاذب،روز تا روز قوس نزولی خود را پیمود و امروز حتی دهقان ساده وطن نیز درک می کند که هدف نیروهای نظامی خارجی،نه تامین امنیت بلکه تامین اهداف استراژیک خودشان در منطقه است و بس.مردم به چشم سر مشاهده کردند که نیروهای انگلیس خود به تقویت طالبان در جنوب می پرداختند و طیارات امریکایی طالبان را در شمال پیاده می نمودند. طالبانی که در دو سال اول موجودیت نیروهای خارجی در هیچ گوشه وطن جای پا نداشتند در هفت،هشت سال بعدی هر روز نسبت به روز قبل نیرومند تر شدند و ساحه فعالیت شان گسترده تر گردید. به کمک همین نیرو های به اصطلاح ضد تروریزم نیروهای القاعده و طالبان در نقاط مختلف شمال نیز جابجا شدند تا به آدم کشی و تخریب امنیت بپردازند. در چنین حالتی آیا می توان از نیروهای نظامی خارجی توقع داشت که علیه طالبان به مبارزه قاطع و فیصله کن دست زنند و امنیت عام و تام را در کشور مستقر کنند؟ در حالیکه هدف اصلی و فلسفه وجودی نیروهای خارجی در افغانستان تامین عام و تام امنیت و ریشه کن کردن القاعده و طالبان مسلح در کشور محسوب می گردد.
اکنون سوال اساسی اینست :نیروهای نظامی که در ده سال موجودیت خود نتوانستند حملات طالبان و القاعده را خنثی و امنیت را تامین نمایند چه مدت دیگری ضرورت دارند تا به این هدف خود نایل آیند؟ آیا اصولاً چنین هدفی را دنبال می کنند و یا این هدف پوششیست بمنظور برآوردن اهداف استراتژیک امریکا در منطقه؟
در حالیکه تا سال ۲۰۱۴ قرار است این اهداف تامین و امنیت کشور به قوای مسلح داخلی سپرده شود، موجودیت پایگاه های دایمی نظامی امریکا به چه منظور و چرا؟
روشنفکران ما مخصوصاً روشنفکران چپ در مورد ایجاد پایگاه های نظامی امریکا سکوت مرگبار اختیار نموده اند؟ و بجز چند چهره مشخص دیگران با سکوت خود مهرتایید می گذارند. آیا روشنفکران ما فراموش کرده اند که پایگاه های نظامی امریکا در کشور های خاورمیانه و آسیای جنوب شرقی از رژیم های استبدادی حمایت نموده و منفعت خود را با منافع این رژیم ها گره زده اند؟ آیا ایجاد پایگاه های نظامی امریکا در منطقه تنش منطقوی را دامن نمی زند و همسایگان افغانستان را علیه امریکا و افغانستان متحد نمی سازد؟
آیا تجربه رژیم شاهنشاهی ایران را که با اتکا به نیروهای امریکایی منحیث ژاندارم منطقه عمل می نمود, مردم منطقه فراموش کرده اند؟ آیا با ایجاد پایگاه نظامی امریکا در کشور طالبان که بصورت غیر مستقیم از جانب محافل معین در امریکا و انگلیس حمایت می گردند باز هم فرصت جولان بیشتر را نمی یابند؟
مسسله استقلال،تمامیت ارضی و حاکمیت ملی در وجود نیروهای نظامی خارجی می تواند مفهومی داشته باشد؟
سوالات بالا و ده ها سوال دیگر به ارتباط ایجاد پایگاه های نظامی امریکا می تواند طرح گردد،روشنفکران و نخبگان با جواب درست و دقیق به چنین سوالات می توانند فراخوان داشته باشند.
عدم مصونیت مشکل دیگریست که جامعه ما از آن رنج می برد.آدم ربایی، تلاشی های خودسرانه، بمباردمان های بدون هدف از جانب نظامیان خارجی،قتل و بازداشت ژورنالستان ،موجودیت زندان های شخصی اعم از خارجی و داخلی،غصب دارایی های عامه و شخصی از جانب زورمندان, چنان عرصه را بر مردم ما تنگ نموده اند که بخاطر نجات ازین همه مصایب حاضرند از ابلیس هم کمک بگیرند.بیکاری و فقر کشنده در برابر ثروت اندازی مشتی از بیوکرات های فاسد،زورمندان غاصب و تاجران مواد مخدر مشکل لایخل دیگریست که نه احزاب به اصطلاح سینه چاک مردم،نه روشنفکران چپ و نه هم دولت درین مورد حرفی دارند. طبقه کارگر رشد یابنده و بالنده که در دهه دموکراسی سنت های اصیل مبارزه طبقاتی را در کشور بنا نهادند و با مارش های ظفر نمون قصر سلطنت را به لرزه در آورده بودند،از برکت بازار آزاد و اقتصاد سرمایه داری به طبقه در حال نزع تبدیل شده از آنهمه موسسات بزرگ،متوسط و کوچک دولتی و شخصی جز چند موسسه نمادین آنهم غیر فعال و یا نیمه فعال اثری باقی نمانده است. ملیون ها حتی ملیارد ها دالر کمک شده به کشور، حیف و میل شده در زنده گی توده های ملیونی هیچگونه اثری نداشته است.بازسازی به ترمیم سطحی چند سرک و احداث چند موسسه صحی محدود گردیده است.اگر بجای دولت مافیایی و فاسد کنونی دولت جوابگو و مسسول روی کار می آمد، اگر بجای شرکت مافیایی قدرت،ارگانهای مسسول و منتخب مردم زمام امور را بدست می داشت امروز نه تنها موسسات سابق بازسازی و احیا می شد بلکه صد ها و حتی هزار ها موسسه جدید می توانست ازین همه کمک های ملیارد دالری احداث گردد و به هزاران دهقان بیجا شده از ده در شهر ها کار مفید ایجاد و طبقه کارگر نه تنها از نظر کمیت رشد قابل ملاحظه می داشت بلکه از نظر کیفی نیز طبقه کارگر آگاه می داشتیم.در حالیکه امروز طبقه کارگر بجای رشد و بالنده گی به نابودی کامل سوق داده شده است.

در مورد دهقانان، این توده های ملیونی جامعه نیز وضع بدین منوال است. دهقانان که بنابر نا امنی و نآرامی ،دوام جنگ و غصب زمین های شان از جانب زورمندان مسلح مجبور به ترک دهات شده اند یا به کشورهای همسایه به کار های شاق تن در داده اند و یا در حاشیه شهر های بزرگ به وضع فلاکت باری حیات بسر می برند.این توده عظیم بیجا شده گان،با فقر شدید،مرض،اعتیاد به مواد مخدر و بیکاری مزمن دست و پنجه نرم می کنند،دولت نا منهاد کوچکترین التفاتی به حال این توده ملیونی که ستون فقرات جامعه ما را تشکیل می دهند مبذول نداشته هر روز بیشتر از پیش در منجلات بدبختی ،فقر و بیچره گی سوق می دهد.در حالیکه با ایجاد شبکه های آب رسانی،حفر کانال ها، و با استفاده موثر از آب دریا ها می توانست هزاران جریب زمین را زیر آبیاری آورده زمینه کار را به دهقانان مساعدمی نمود.با احداث این پروژه ها دشت های وسیع لا مزروع که هزاران سال بی استفاده باقی مانده است می توانست مورد بهره برداری قرار گیرد و یکی از پرابلم های حاد کشور یعنی مسسله کوچی ها را که هر سال برخورد آنان با مردم محل فاجعه بار می آورد و باعث ایجاد تشنبح میان اقوام با هم برادر کشور می گردد راه حل منطقی می یافت. این قشر محروم از همه چیز که در گرو چند سرخیل و خان مربوط گرفتار اند و زنده گی تاسف باری را سپری می کنند از این همه آلام نجات می یافتند و از زنده گی بدوی هزاران ساله به زنده گی نسبتاً مرفه نایل می گردیدند.جفای بزرگی که حاکمیت مافیایی موجود با تحریک احساسات قبیلوی و قومی آنان در برابر دیگر اقوام در حق این مردم مظلوم روا می دارند یکی از فاجعه بار ترین نوع سو استفاده از جهالت توده هاست.
جهل و بی سوادی، اشاعه خرافات در میان مردم از جانب حلقات معین سلاح های زنگ زده ایست که متاسفانه مورد سو استفاده قرار می گیرد. حلقات حاکم ادامه بقای خود را در جهالت و بی سوادی مردم سراغ دارند.
اگر مردم از نعمت سواد و مزایای دانش بر خوردار گردند یقیناً آین تیکه داران دین و گروپ های مافیایی قوم گرا که با استفاده سو از احساسات قومی، قبیلوی ،مذهبی و منطقوی مردم، جنگ و نا امنی را دامن می زنند, امنیت را اخلال می کنند، به زرع مواد مخدر می پردازند،به زنده گی مادی و معنوی مردم حکومت می کنند به هیچ صورت قادر نبودند به حق مردم تجاوز نمایند،مردم را بفریبند و به زنده گی طفیلی خود ادامه دهند.روشنفکران پر مدعی ما عوض این همه نظریه پردازی ها و قیل و قال های روشنفکری اگر درین ده سال بعد از دوره طالبان تنها در همین عرضه یعنی سواد آموزی رو می آوردند،هموطنان بی سواد را،سواد می آموختند چه دستآوردهای بزرگی را نصیب می شدند.امروز ما بجای ملیون ها بی سواد،هزاران ،صد هزاران و شاید ملیون ها هموطن با سواد می داشتیم در حالیکه متاسفانه کشور ما در دهه دوم قرن بیست و یکم هنوز یکی از بی سوادترین و فقیر ترین کشور جهان است.
کشور دیرین سال ما که می گویند پنج هزار سال تاریخ دارد تا دو سه دهه کشوری نا شناخته و گمنامی بود اما امروز از برکت جنگ دوامدار سی ساله،موجودیت گروپ عجیب الخلقه طالبان و کشت و قاچاق مواد مخدر شهرت جهانی دارد. کشوری در جهان وجود ندارد که تنی چند از افغان ها را مهمان نداشته باشد و در مورد کیفیت عالی تریاک افغانی معلوماتی.
کشوری که در پنج هزار سال موجودیت خود حتی در کشور های عربی منطقه کسی با نامش آشنایی نداشت در دو، سه دهه چنان شهرت جهانی را نصیب گردید که امروز بیشتر از چهل کشور جهان خالصانه حاضر اند خون فرزندان شان را در این کشور بریزند تا مردم این کشور به دموکراسی و عدالت اجتماعی نایل آیند!!؟

 زهی سعادت به چنین کشوری.
اگر دقیق تر شویم در می یابیم که این جرثومه جنگ و ناامنی را چهل و چند سال قبل از امروز دولتمردان پاکستان بخاطر انتقام گرفتن از پشتونستان خواهی مرحوم داود خان و خاموش ساختن طنین (دا پشتونستان زمونژ ،دا پشتونستان زمونژ) که شب و روز از رادیو افغانستان پخش می شد،بوجود آوردند و بعد از تغیر رژیم داود خان،امریکایی ها با فرستادن بریژنسکی مشاور امنیتی رییس جمهور شان در سرحدات افغانستان-پاکستان در شعله های افروخته شده جنگ تیل ریختند و باعث شعله ور شدن بیشتر این آتش خانمان سوز گردیدند که تا امروز زبانه می کشد و خشک و تر را می سوزاند.تنظیم های هفت گانه و طالبان هر دو مارک پاکستانی بر پیشانی دارند و امریکا و انگلیس در رشد و بالنده گی آن نقش اساسی ایفا نموده اند. بنابر این جنگ امریکا و متحدین آن علیه القاعده و طالبان که شاخه محلی آن در افغانستان محسوب می گردد، به هیچ وجه نمی تواند واقعی باشد.این جنگ زرگری بخاطرتامین منافع امریکا وپاکستان درکشوراست. انگلیس نیز در هماهنگی این منافع نقش خود را ایفا میکند وفرزند حلال زاده خود را که شصت سال قبل از بطن هند بزرگ بیرون کشده است تا رسیدن به 
بلوغ که همانا کسب اهلیت جانشینی انگلیس در منطقه است تنها نمی گذارد و گر نه کدام عِقل سلیم می تواند بپذیرد که امریکا با موجودیت بیشتر از صد هزار سرباز در منطقه و داشتن دستگاه های مجهز جاسوسی و ضد جاسوسی، با هزاران کارمند استخباراتی امریکایی و بومی در ده سال مخفیگاه اسامه بن لادن و ملا عمر را کشف نتواند.چگونه باور کرد که دو انسان عاری از امکانات تخنیکی امروزی ده سال کامل توانسته اند بزرگترین کشور جهان را با متحدین آن یکجا بمنظور یافتن مخفیگاه های خود سرگردان نماید. این ها جز فریب ذهنیت عقب مانده مردمان ما و جز ادامه حضور شان در منطقه هدف دیگری را دنبال نمی کنند.
در مورد کشت،زرع و قاچاق مواد مخدر نیز عین سیاست پیش برده می شود.اگر دولت افغانستان و متحدین غربی آن در محو مواد مخدر مصمم می بودند می توانستند در دو تا سه سال حاکمیت خویش کشور را از وجود آن پاک کنند. در حالیکه بیشترین نیرو های خارجی در مناطق کشت مواد مخدر که در هلمند و ولایات همجوار آن است مستقر اند, نه تنها به مقدار مواد مخدر کاهش بعمل نمی آید بلکه هر سال به مقدار آن افزایش بعمل می آید.چگونه می توان مواد مخدر را نابود کرد در حالیکه اطرافیان حامد کرزی به شمول برادرش رهبری صدور مواد مخدر را بعهده دارد و نظامیان عالیرتبه خارجی در انتقال آن به غرب از وسایل دست داشته خویش استفاده می نمایند. لذا می توان نتیجه گرفت که طالبان ،جنگ و مواد مخدرحلقات یک زنجیر اند که بدست امریکا و متحدین آن قرار دارد.دولت دست نشانده فعلی با وزارت مبارزه با مواد مخدر و معنیت مبارزه با مواد مخدر وزارت داخله مکلف اند  برای انحراف ذهنیت عامه در فرصت های معین چند نفر دست اندر کاران کوچک مواد مخدر را که از پشتیبانی باند های بزرگ محروم اند دستگیر و به پنجه قانون بسپارند و یا سالی یکی دو بار چند جریب مزرعه تریاک را در برابر کامره های تلویزیون تخریب نمایند تا جهان و مردم کشور شاهد باشند که دولت افغانستان وظیفه خود را در قبال نابودی مواد مخدر انجام می دهد!؟
اگر حقیقتاً اراده برای نابودی مواد مخدر وجود داشته باشد با موجودیت این همه نیروهای مسلح داخلی و خارجی در ظرف یک سال می توان ریشه آن را بکلی خشک کرد و بجای آن زراعت مواد غذایی را که ضرورت مبرم به آن محسوس است جانشین ساخت. کشوری به پهنای افغانستان نه تنها قادر است مردم خود را از نظر مواد غذایی تامین نماید بلکه می تواند مازاد قابل ملاحظه مواد غذایی برای صدور داشته باشد.
تبعیض ملی،مذهبی،جنسی و منطقوی واقعیت های درد ناکیست که ریشه در ژرفا تاریخ کشور دارد.اگر از گذشته های دور بگذریم نسل کشی های زمان امیر عبدالرحمن،تبعیض خشن نادر خان،هاشم خان و داود خان و بلاخره حرکات فاشیستی حفیظ الله امین و نسل کشی جدید طالبان داغ های ننگین است که ملیت های با هم برادر کشور را جبراً از هم در فاصله نگه داشته، با رویا رویی کوچی ها با مردمان کوه پایه های با با در سالهای حاکمیت مافیایی کنونی این داغ ننگ دوباره نمایان گردیده است.چگونه می توان ملت واحد بود اما در مورد شخصیت های تاریخی نظر همگون نمی توان داشت.سال پار حلقات معینی در حاکمیت فعلی از کارکردهای محمد گل مومند تجلیل بعمل آوردند و عده یی از روشنفکران با افتخار او را بابای خود دانستند. در حالیکه تاریخ شاهد  است که او با بزدلی تنفر آور در جنگ استقلال باعث شکست جبهه مشرقی شد و در شمال کشور باعث نابودی و تخریب آثار فرهنگی غنی این منطقه گردید.چنین شخصی اگر به روشنفکران معدود بابا و پدر است،به ملیون ها باشنده ازبک،ترکمن ،تاجک و هزاره صفحات شمال کشور چهره شیطانی است که باید مرده اش را به محاکمه کشاند.
چنین شخصیت ها یکی، دو نیست بلکه به صد ها می رسد.
شرکت مافیایی حاکم در کشور مقامات دولتی را همچون میراث پدری بین خود تقسیم نموده،کارمندان را از میان اقران بر می گزینند.مردم در تعین مقامات دولتی اعم از مرکزی و محلی نقش ندارند.میراث خوران حاکمیت در ده سال اخیر چهره های معین بد نامی اند که بعد از ثبوت بی کفایتی از یک محل به محل دیگر می روند و زمانیکه در محل جدید غیر قابل تحمل گردیدند به محل سومی گماشته می شوند. از والیان،قومندانان امنیه،روسای امنیت دولتی و حتی از وزرا می توان نام های را درین زمینه مثال داد.
زنان زیادی از ظلم شوهران،برادران و حتی پدران شان مجبور به خود سوزی گردیدند و در ساحه تحت تسلط طالبان محکوم به شلاق و سنگسار می شوند.
مفهوم شهروندی به رسمیت شناخته نمی شود. قبیله حاکم با اعوان و اخوان تبعه درجه اول و دیگر باشنده گان به تابعین درجه دوم و سوم تقسیم می گردند.در تخصیص بودجه به مناطق و ولایات تبعیض آشکار اعمال می گردد.ولایاتی همچون بدخشان،ارزگان،سرپل ،فاریاب،بامیان،بادغیس و غور مناطق درجه دوم و از نظر افتیده اند.تبعیض و تعصب متاسفانه بیشتر از جانب روشنفکران دامن زده می شود.مقالات منتشره در سایت ها که مسلماً چیز فهمان و خبره گان آنرا می نویسند آگنده از تبعیض و تعصب است.اختلاف زبانی و قومی به شکل مشمز کننده در صفحات روزنامه ها و در سایت ها انعکاس می یابد.
خلاصه کشور در بد ترین حالت خود قرار داشته،کشور های طماع امپریالستی و همسایه های دور و نزدیک چشم طمع به هستی این کشور دوخته اند.با خط کشی های مصنوعی میان اقوام و ملیت ها و استخدام چهره های معین می خواهند این کشور را همیشه در فقر،بیسوادی،جهالت و اختلاف نگه دارند تا بتوانند در آب گل آلود ماهی مراد بدست آرند.
در ایجاد پرابلم ها و مشکلات موجود حلقات مافیایی،روشنفکران اجیر،دستگاه های استخباراتی خارجی نقش تعین کننده داشته حل آن مساعی همگانی را می طلبد.واقعیت ها را بایست طوریکه هست در نظر گرفت و برای تغیر آن راه ها و وسایل لازم را جستجو کرد.
برای رفع بی امنی و ختم جنگ از یک طرف به قوای مسلح نیرومند و مجهز که منسوبین آن از عشق به وطن و منافع مردم برخوردار باشند و از جانبی به دولت مردمی که مورد اعتماد مردم و منتخب مردم باشد نیاز جدی احساس می گردد.با دولت مخالف دموکراسی نمی توان دموکراسی را تامین نمود.با دولتمردان مزدور و اجیر نمی توان استقلال و حاکمیت را پاس داشت.از چهره های منفور و جاه طلبی که جز منفعت شخصی،گروپی و خانواده گی فراتر فکر کرده نمی توانند, نمی توان امید بازسازی، رفاه و عدالت اجتماعی را داشت.مبرم ترین وظیفه در برابر مردم افغانستان تغیر رژیم مافیایی و مزدور کنونیست که آنهم بدون تشکل و آگاهی توده ها نا ممکن است. بناً عمده ترین وظیفه در برابر روشنفکران آگاه و مسسول،اتحاد و وحدت در میان خود و آگاهی بخشی به توده های مردم است
برای اتحاد و وحدت, تعین اهداف با خطوط روشن و برجسته لازمیست.بایست روشنفکران مدعی رهبری در مورد تامین امنیت، ختم جنگ، تامین مصونیت، محو بی سوادی، تامین عدالت اجتماعی، پروسه ملت سازی و قبول اصول شهروندی، تمامیت ارضی و استقلال،موجودیت نیروهای نظامی خارجی،ایجاد پایگاه های نظامی خارجی، تعین سرنوشت سرحدات کشور با پاکستان که متاسفانه به زخم نا سور تبدیل گردیده، چونگی رژیم سیاسی اعم از ریاستی، پارلمانی و مختلط و شکل اداره فدرالی که متاسفانه در میان روشنفکران امروز به مسله لاینحل تبدیل شده است،مسله رشد آزادانه زبان و کلتور ملیت های مختلف کشور،اقتصاد بازار آزاد لجام گیخته امروزی،چگونگی فقر زدایی و تامین کار به توده های ملیونی بیکار ، بازسازی زیر بناهای اقتصادی،تامین ارتباط عادلانه با همسایگان و کشورهای منطقه و جهان، حل مسسله زمین و آب، حل مسسله کوچی ها ،تامین انتخابات آزاد و دموکراتیک و تامین دموکراسی واقعی،رفع تبعیض منطقوی، ملی، مذهبی و جنسی ، با تعمق ابراز نظر نمایند. در صورتیکه به این مسایل بصورت سریع و عادلانه جواب ارایه گردد، می توان جواب های همسو را ترتیب و تنظیم و از این جواب ها فراخوان و یا پلاتفورم معین را استخراج نمود. در غیر آن با کلی گویی ها و مبهم گویی ها نمی توان ره به جایی برد و از این گرداب فلاکت بیرون آمد.
امیدوارم حلقات روشنفکری، احزاب مدعی رهبری مردم،شخصیت های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی مشکلات امروز کشور را با واقعیبینی تحلیل نموده راه بیرون رفت از مشکلات را ترسیم نمایند.اگر ما تمایلات،خواسته ها و تخیلات خود را بجای واقعیت بگذاریم و یا در چوکات منفعت های محدود قومی،زبانی و منطقوی محصور باشیم ، سالهای طولانی دیگر نیز سپری خواهد شد و کشور با فلاکت موجود دست و گریبان خواهد ماند. یقیناً فردا تاریخ، در مورد عملکرد نسل امروز قضاوت عینی و عادلانه خواهد داشت و نخبگان را مسسول اصلی وضع موجود تشخیص خواهد داد

وبلایگ فرهنگی، اجتماعی، سیاسی...
ما را در سایت وبلایگ فرهنگی، اجتماعی، سیاسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد الله وطندوست kulalsaripuli بازدید : 973 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1391 ساعت: 17:13


 




چندی قبل ضمن بازدید از کشور فرصت میسر شد تا در شهر باستانی هرات نیز توقفی داشته باشم و با چهره این شهر از نزدیک آشنا گردم. 
شهر باستانی هرات که زمانی با خیابان های منظم ریگی، درختان کنار خیابان ها و جویبارهای مملو از آب جلب توجه می کرد و آثار تاریخی و زیارتگاه ها در خارج شهر مسافران را به خود می کشاند، امروز بکلی چهره عوض نموده و به یک شهر کاملا جدید تبدیل شده است. مسافری که ده، بیست سال قبل شهر را دیده است امروز از شناخت شهر عاجز می ماند و خود را در یک شهر کاملا جدید و وسیع و با نفوس فوق العاده زیاد می بیند.
شهر امروز هرات با جاده های وسیع ، تجارت خانه های جدید، هوتل ها و مسافر خانه ها ،پارک ها و تفریگاه ها ، بازار های پر جنب و جوش و پر سر و صدا و دست فروش های متعدد، به شهر قبلی هیچ مشابهی ندارد. اطراف مسجد جامع به بازار پر جنب و جوش مبدل شده، مناره ها در وسط شهر قرار گرفته است. مقبره امیر علیشیر نوایی و گوهر شاد بیگم که زمانی در بیرون شهر موقعیت داشت امروز در داخل شهر قرار گرفته است. در میان مناره های معروف سرک عریضی احداث شده که متاسفانه یکی از مناره هارا با خطر انهدام جدی مواجه ساخته است. اخیرا مقامات مسئول خواسته اند مسیر سرک را عوض نمایند و مناره را که به یک سمت کج شده دو باره به حال اولی در آورند که البته کاریست مشکل. 
مقبره گوهر شاد بیگم با مقبره پنج فرزند و نواده هایش در وسط باغی که بنام گوهرشاد بیگم مسمی است،موقعیت دارد. در مورد گنبد و باغ گوهرشاد بیگم بهتر است متن لوحه یی را که در داخل گنبد نصب شده عینا نقل نمایم
: گنبد آرامگاه گوهر شاد بیگم)
گوهر شاد بیگم در سال ۷۷۸ هجری قمری در هرات دیده به جهان گشود. او دختر امیر غیاث الدین ترخان است.اوصاف حمیده و خصایل پسدیده ملکه گوهرشاد بیگم،آنچنان بوده است که هنوز فرزندان خراسان زمین او را چون مادر مهربان ستایش می کنند و از او به ذکر خیر و احترامی کامل یاد آوری می نمایند. این بانوی گرامی در سال ۷۹۵ ه،ق به عقد نکاح شاهرخ میرزا فرزند امیر تیمور کورگانی در آمده. گوهر شاد بیگم سه پسر و دو دختر داشت. پسران وی الغ بیگ میرزا ، بایقرا میرزا و محمد جوکی میرزا بودند.
این ملکه دانشمند و هنر پرور بر علاوه اینکه در زمینه حکومت داری شوهر خود را یاری می نمود، در حصه رشد و شگوفایی هنر و فرهنگ خدمات زیادی نموده است و در طول عمر پر بار خویش در حدود ۳۶۰ بنای عام المنضعه در سرتا سر خراسان کبیر احداث نمود که از جمله یاد بود های این بانو ی گرامی مسجد جامع و مدرسه مصلی در هرات، مسجد جامع گوهر شاد بیگم در مشهد می باشد. از بقایای مصلی چیزی که باقی مانده یکی گنبد عالی مزار گوهر شاد بیگم و بایقرا می باشد که تا چند سال قبل بشکل ویرانه و تاسف آوری در بین اراضی مزارع و بقایای خرابی مصلی باقی و رو به خرابی بوده است.


این گنبد را اهالی هرات گنبد سبز می نامیدند. اندرون گنبد شش عدد سنگ صندوقی سیاه از قبور اولاد شاهرخ میرزا قرار دارد و این گنبد را گوهر شاد بیگم جهت دفن خود و اولاد خود آنرا در شمال غرب مدرسه خود ساخته بود. معمار این گنبد را خواند میر در کتاب جیب السیر استاد قوام الدین ذکر کرده است. تاریخ ختم  بنای این گنبد همان سال ختم تعمیر مدرسه گوهر شاد بیگم یعنی ۱۴۳۱ م می باشد. این گنبد را به طراحی عجیب و کمال هنر ساخته اند. نمای بیرونی این قبر مرتفع به کاشی هفت رنگی و معرق مزین شده است که متاسفانه بهم پاشیده و فروریخته است.
اساس این گنبد از بیرون و درون به شکل مربع ساخته شده که بصورت مکعبی به پا ایستاده و از روی مکعب به شکل استوانه مدور بالا رفته که سر آن به شکل کلاه درویشی پوشیده شده. این استوانه مدور عبارت است از سه گنبد بالای هم که به وضع عجیبی یکی بالای دیگری قرار گرفته است. 
پوشش گنبد در قسمت بالا بشکل کلاه درویشی فتیله دار است و در انتهای فتیله و فاصله فتیله دیگر به خط کوفی کلمات یا جبار و یا ستار نوشته شد و این سقف کلاه درویشی هنگام تخریب مصلی ویران گردیده بود. در زیر کلاه درویشی مانند کمر بندی دورادور استوانه قسمتی از سوره مبارکه واقعه بخط ثلث بسیار عالی و ممتاز نوشته شده بوده است. و گویند که خط حکیم جعفر هروی معروف به بایسنقری است. در سال ۱۸۸۵ م که ویرانی مصلی صورت گرفت این گنبد بصورت نیمه ویرانه در بین خرابه های مصلی قرار داشت که آشیانه پرنده گان بود تا در عصر حکومت محمد ظاهر شاه این گنبد به امر مرحوم محمد قاسم خان نایب الحکومه هرات سقف اولی گنبد را که هنگام ویرانی مصلی خراب شده بود به گچ و خشت پخته پوشیدند. اما به ترمیم تمام گنبد موفق نشدند و چون زیر پایه های گنبد خالی شده و پایه های آن را تراشیده و ضعیف نموده بودند و نزدیک به فروغلطیدن بود در سال ۱۳۲۱ ه ش استاد فکری سلجوقی پیشنهاد ترمیم آنرا نمود که نایب الحکومه هرات عبدلله خان ملکیار این پیشنهاد را قبول و امر فرمود تا مهندیسین لایق در ترمیم و استحکام آن توجه نمایند و همچنان در اراضی گنبد باغ بزرگ احداث نمودند و با انواع شجار و گلها مزین گردید و به نام پارک بهزاد مسمی گشت و پایه های گنبد مستحکم شد.
در سال ۱۳۲۸ ه،ش به امر عبدالرحیم خان نایب الحکومه هرات اطراف پارک را دیوار پخته احداث نمودند که بعدا سنگ های قبور شهزادگان در وسط گنبد قرار گرفت که تا سالهای ۱۳۵۷ ه،ش این باغ یکی از تفریح گاه های مشهور و معروف هرات بود و در اثر تجاوز ارتش سرخ و جنگ های سه دهه اخیر این باغ به ویرانه مبدل گشت و به گنبد گوهر شاد نیز خسارات و صدمات زیادی رسید و در سال ۱۹۹۵ م به کمک موسسات خارجی و تحت نظر مهندیسین آبدات تاریخی خرابی ها و صدمات اخیر ترمیم گردید و در سال ۱۳۷۸ ه،ش دورا دور ساحه گنبد گوهرشاد بیگم به مساحت ۲۵ جریب اراضی دیوار گردید و باغ گوهر شاد که در سالهای جنگ ویران گردیده بود مجددا احداث گردید و از سال ۱۳۸۱ ش به این طرف روی ایجاد فضای سبز در ساحه تلاش های زیادی صورت گرفته است.
در سال ۲۰۰۹ م بنابه توجه مقام وزارت اطلاعات و فرهنگ جمهوری اسلامی افغانستان ،سازمان علمی فرهنگی یونسکو پروژه ترمیمات گوهر شاد بیگم را رویدست گرفته است
کسانیکه درین گنبد مدفون می باشند 
این گنبد را گوهر شاد بیگم جهت دفن خود و اولاد خویش ساخته و آرزو داشت که پس از مرگ عزیزان خود را درین آرامگاه به آغوش برگیرد. ولی برخلاف بیشتر عزیزان او در حین حیاتش چشم از جهان پوشیدند. ظاهرا نخستین کسی که درین جا آرمیده است شهزاده بایقرا میرزا است. نظر به تذکر در کتاب خیابان هرات « استاد سلجوقی» شش نفر کسانیکه درین گنبد دفن شده اند از غرب به طرف شرق قرار ذیل است:
۱.ملکه گوهر شاد بیگم بنت امیر غیاث الدین ترخان و همسر شاهرخ میرزا متوفی سال ۸۶۱ ه،ق « سنگ مزار آن کوچکتر است »
۲. شهزاده بایقرا میرزا بن شاهرخ میرزا بن امیر تیمور متوفی سال ۸۳۷ ق
۳.میرزا علآلدوله بن بایقرا میرزا بن شاهرخ میرزا متوفی سال ۸۵۵ ق
۴.میرزا ابراهیم بن علآلدوله بن بایقرا میرزا بن شاهرخ میرزا متوفی ۸۶۳ ق
۵. میرزا سلطان احمد بن عبدالطیف بن الغ بیگ بن شاهرخ میرزا
(۶. شاهرخ پسر سلطان ابوسعید بن محمد بن میرانشاه بن امیر تیمور متوفی ۹۰۱ ق
لازم است تذکر داده شود که باغ گوهرشاد بیگم در روزهای معین هفته محل تفریح خانم های شهر هرات بوده و دیگر روزها مسدود می باشد. مسافری که بخواهد مقبره گوهرشاد بیگم و دیگر شهزاده گانتیموری را زیارت نماید، مجبور است از مسولین اطلاعات و کلتور اجازه اخذ و بعدا بکوشد تا نظر مساعد باغبان باغ را جلب و اجازه دخول یابد. خوشبختانه یکی از دوستانی که مهماندار من بود درین مورد تجربه قبلی داشت و توانست مراحل اخذ اجازه را به آسانی طی نماید.
در داخل محوطه باغ در فاصله سی ـ چهل متری گنبد گوهر شاد بیگم مقبره دیگری نیز جلب توجه می کند. این مقبره خارج گنبد در هوای آزاد قرار داشته از هرگونه لوحه و نشانه عاری است. مقبره متذکره سمنت کار شده، اطراف مقبره در ساحه تقریبی ۲۰ متر مربع با ریگ میده فرش شده است. این مقبره بی نام و نشان که متاسفانه به شکل ابتر و بی نهایت رقت انگیز قرار دارد، مربوط به وزیر مدبر ،دانشمند بلند آوازه و شخصیت ممتاز تیموریان هرات و بنیانگذار ادبیات ترکی چغتایی « ازبکی»، امیر علیشیر نوایی می باشد
امیر علیشیر نوایی که به نظر اکثر شرق شناسان یکی از ستارگان درخشان ادبیات شرق در پهلوی مولانا جلال الدین بلخی، حافظ، جامی، سعدی و سنایی قرار دارد. شخصیت با شکوهی است که مورد افتخار خراسان زمین بوده ، خدمات بزرگ فرهنگی انجام داده و یکی از بنیان گذارانرنسانس شرق محسوب می گردد. مقبره چنین شخصیت والا مقام امروز در زادگاهش در شهر هرات به چنان حالت ابتری قرار دارد که هر بننیده با احساس را متاثر می سازد. 
امیر علیشیر نوایی نه تنها خود شخصیت بی بدیل فرهنگی ، سیاسی و اجتماعی عصر خود بود، بلکه در تربیت نسلی از فرهنگیان و احداث ده ها و صد ها مدرسه، کتابخانه ،مسجد و حمام و بازار و مسافر خانه در تاریخ نام خود را جاودانه ثبت نموده است. تصادفی نیست که دهه هشتاد « قرن بیست » میلادی را سازمان فرهنگی علمی ملل متحد یعنی یونسکو بنام دهه نوایی مسمی و از کشور های ذیدخل تقاضا نمود تا در تجلیل از نوایی تدابیر لازم اتخاذ و نسل جوان کشورهای خودرا با خدمات و آثار این شخصیت بزرگ آشنا نمایند. در افغانستان، ازبکستان و تاجکستان با تدویر محافل ، نشر آثار و معرفی خدمات همه جانبه نوایی بزرگ اقداماتی صورت گرفت. در مورد ترمیم مقبره این شخصیت تاریخینیز در آن زمان تدابیر مشترک از جانب وزارت اطلاعات و کلتور افغانستان و وزارت کلتور ازبکستان اتخاذ گردید اما متاسفانه نسبت نا آرامی ها و عدم موجودیت امنیت در هرات که پیامد جنگ های تحمیلی بود، این اقدامات عملی شده نتوانست. متاسفانه بعد از تامین امنیت در زمان حاکمیت مجاهدین نیز هیچ گونه اقدامی در این زمینه علرغم پیشنهاد کمک از جانب ازبکستان صورت نگرفت. زمان طالبان اصولا بنابر سیاست تبعیض آمیز نه تنها توجه صورت نگرفت بلکه در نابودی آثار تاریخی مربوط این دوره و دیگر دوره های درخشان قصدا اقداماتی بعمل آمد و تلاش صورت گرفت تا کشور از گذشته پر افتخار خویش محروم گردد. تخریب مجسمه های بودا در بامیان نمونه بارز جنایت فرهنگی این دوره ننگین محسوب می گردد. تاسف آور است که در زمان حاکمیت موجود که دموکراسی، بازسازی،رشد همه جانبه کشور ،توجه به فرهنگ  و معارف زبانزد حاکمان کشور است و میلیون ها دالر کمک از جانب موسسات بین المللی و کشور های مختلف جهان بمنظور بازسازی و احیای مفاخر فرهنگی صورت گرفته نه تنها به احیای آثار باقی مانده دوره درخشان تیموریان هرات کوچکترین توجه صورت نگرفته بلکه قصدا زمینه نا بودی آثاراین دوره مساعد گردانیده شده است. احداث سرک نزدیک مناره های هرات و بی توجهی عمدی در مورد مقبره امیر علیشیر نوایی از مواردیست که در پیشانی مسولین فرهنگی و سیاسی کشور چون لکه سیاهی حک شده است. از مسولین فرهنگی ولایت باستانی هرات جدا تقاضا می گردد با جلب مساعدت مردم فرهنگ دوست و علم پرور هرات و مقامات دولت مرکزی ، مسولیت و وظایف خویش را در برابر حفظ آثار وابدات تاریخی به انجام رسانیده با اعمار گنبدی در 

شان این شخصیت بی بدیل تاریخ رسالت خویش را ادا نمایند

 

وبلایگ فرهنگی، اجتماعی، سیاسی...
ما را در سایت وبلایگ فرهنگی، اجتماعی، سیاسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد الله وطندوست kulalsaripuli بازدید : 2508 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1391 ساعت: 19:45